BARI BAKH
آذربــــــــــايجــــــــــان بــــــــــالاســـــــــي
سه شنبه 15 اسفند 1391 :: نويسنده : هيدا
+0 به يه ن

از همان روز اول كه به دنيا مي آييم دلمان خوش است

دلمان خوش است كه مادري داريم كه شيرمان مي دهد

دلمان خوش است كه پدري داريم كه مي توانيم با موهاي صورتش بازي كنيم

دلمان خوش است كه همه گوسفند ها و گاو ها و مرغ ها براي شكم ما آفريده شده اند

دلمان به اين خوش مي شود كه زمين زير پاي ماست و آسمان هم

دلمان به قيافه خودمان توي آينه خوش مي شود

يا به اينكه توي جيبمان يك دسته اسكناس داريم

دلمان به لباس نويي خوش مي شود و به اصلاح سر و صورتي ذوق مي كنيم

يا وقتي كه جشن تولدي برايمان مي گيرند

يا زماني كه شاگرد اول مي شويم

دلمان ساده خوش مي شود به يك شاخه گل يا هديه اي كه مي گيريم

يا به حرف هاي قشنگي كه مي شنويم

دلمان به تمام دروغ ها و راست ها خوش مي شود

به تماشاي تابلويي يا منظره اي يا غروبي يا فيلمي در سينما و شكستن تخمه اي

دلمان خوش مي شود به اينكه روز تعطيلي را برويم كنار دريا و خوش بگذرانيم

مثلا با خنده هاي بي دليل

يا سرمان را تكان بدهيم كه حيف فلاني مرد يا گريه كنيم براي كسي

دلمان خوش مي شود به تعريفي از خودمان و تمسخري براي ديگران

يا به رفتني به مهماني و نگاه هاي معني دار و اينكه عاشق شده ايم مثلا

دلمان خوش مي شود به غرق شدن در روياهاي بي سرانجام

به خواندن شعرهاي عاشقانه و فرستادن نامه هاي فدايت شوم

دلمان ساده خوش مي شود با آغوشي گرم و حرف هايي داغ

دلمان خوش است كه همه چيز روبراه است

كه همه دوستمان دارند

كه ما خوبيم

چقدر حقيريم ما...

چقدر ضعيفيم ما...

دلمان خوش است كه مي نويسيم و ديگران مي خوانند و عده اي مي گويند، آه چه زيبا

و بعضي اشك مي ريزند و بعضي مي خندند

دلمان خوش است به لذت هاي كوتاه ... به دروغ هايي كه از راست بودن قشنگ ترند

به اينكه كسي برايمان دل بسوزاند يا كسي عاشقمان شود

با شاخه گلي دل مي بنديم و با جمله اي دل مي كنيم

دلمان خوش است به شب هاي دو نفري و نفس هاي نزديك

دلمان خوش مي شود به برآوردن خواهشي و چشيدن لذتي

و وقتي چيزي مطابق ميل ما نبود

چقدر راحت لگد مي زنيم و چه ساده مي شكنيم همه چيز را

روز و شب ها تمام مي شود و زمان مي گذرد

دلمان خوش مي شود به اينكه دور و برمان پر مي شود از بچه ها

دلمان به تعريف خاطره ها خوش مي شود و دادن عيدي

دلمان به اينكه دكتر مي گويد قلبت مشكلي ندارد ذوق مي كند

و اينكه مي توانيم فوتبال تماشا كنيم و قرص نيتروگليسيرين بخوريم

دلمان به خواب هاي طولاني و بيداري هاي كوتاه خوش است

و زمان مي گذرد

 

 

 

حالا دلمان خوش مي شود به گريه اي و فاتحه اي

به اينكه كسي برايمان خيرات بدهد و كسي و به يادمان اشك بريزد

ذوق مي كنيم كه كسي اسممان را بگويد

و يا رهگذري سنگ قبرمان را بخواند

و فصل ها مي گذرد

دلمان تنها به اين خوش مي شود كه موشي يا كرمي از گوشت تنمان تغذيه كند

يا ريشه گياهي ما را بمكد به ساقه گياهي

دلمان خوش است به صداي عبور آدم هايي كه آن بالا دلشان خوش است كه راه مي روند

روي قبر ما

و دلمان مي شكند از لايه هاي خاكي كه سنگ قبرمان را در مرور زمان مي پوشاند

و اينكه اسممان از ياد بچه ها رفته است

و زمان باز مي گذرد

 

 

 

دلمان خوش است به استخوان بودن

به هيچ بودن

به خاك بودن دلمان خوش است

به مورچه ها و موش ها و مارها

 

 

 

ما آدم ها چه راحت دلمان خوش مي شود

مثل كودكاني كه هنوز نمي فهمند

ما اشرف مخلوقات عالم هستيم و چقدر خوش به حالمان مي شود كه بگويند ما خيلي خوبيم ... !

و من دلم خوش است به نوشتن همين چند جمله

و اين است پايان سايه روشن هستي ...



بؤلوم :




بلاقا گؤره


سلام اولسون سيزه عزيزلر،منيم وب ايمه چوخ چوخ خوش گلميسينيز
بؤلوم لر
باغلانتی لار
 
یارپاق لار
آختاریش

سورغو
طرفدار؟





سایغاج
ایندی بلاق دا :
بوتون گؤروش لر :
بو گونون گؤروشو :
دونه نین گؤروشو :
بو آیین گؤروشو :
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :